یکشنبه 91 فروردین 6 , ساعت 6:16 عصر
حاشیههای یک گفتگو با اکبر هاشمی
یکشنبه 6 فروردین 1391 ساعت 18:12
ماهنامه مدیریت و ارتباطات حاشیه های گفتگو با اکبر هاشمب رفسنجانی را منتشر کرده است.
به گزارش افکارنیوز به نقل از ماهنامه مدیریت ارتباطات، در یک ظهرنیمه ابری و دم کرده بهار برای مصاحبه با علی اکبر هاشمی رفسنجانی راهی ساختمان مجمع تشخیص مصلحت(کاخ مرمرسابق) درنیمه جنوبی خیابان ولیعصر، حدفاصل خیابانهای امام خمینی وجمهوری شدیم.
رو دررو شدن با مردی که یکی از علتهای تمام چیزهای مهم سیاسی ،اقتصادی واجتماعی نیم قرن گذشته و « جعبه سیاه» نظام سی و اند ساله جمهوری اسلامی ایران است اضطراب شیرینی به همراه داشت.
برخلاف گذشته های نه چندان دوری که دورتر ازسه چهارسال پیش نیست عبور ازلایههای امنیتی برای مصاحبه با هاشمی چندان سخت نبود. در گیت اول موبایل ها و کلیدها را تحویل دادیم و وارد باغ نسبتا بزرگی شدیم. بوی سبزه های آب خورده و صدای پرندههایی که روی درختهای کاج و افرا مشغول بازی و شیطنت بودند، فاصله رسیدن تا بنای اصلی ساختمان مجمع را دلپذیر کرده بود. به نظر می رسید ساخت گنبد بنای تمام مرمری مجمع به پایان رسیده است تا سرانجام کاخ مرمرسابق مکانی در خورمقامات ارشد جمهوری اسلامی شده باشد. عبورازگیت دوم در طبقه هم کف ساختمان اصلی بدون بازرسی بدنی و تنها با چند سوال کوتاه و درخواست همراه بود از جمله اینکه اگر قرص همراهتان هست تحویل بدهید. تغییر درهیکل وقیافه ماموران نسبت به گیت اولی کاملا محسوس بود؛ قدها بلندترو تنومندتر و چهرهها حزب الهیتر و کمی عبوس تر.
چند دقیقه ای دراتاق انتظار که طبقه بالاتر بود منتظر جلوس هاشمی شدیم.آقای تقی پورمشغول صحبت با آقای سلیمانی،مدیرکل روابطعمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و من با امیر لعلی که مثل همیشه اتو کشیده، صاف ومؤدب بود روی یکی از کاناپهها نشستیم. به غیر ازما چند نفر دیگرهم با تیپولوژی مدیران غیر معمم نظام، دراتاق انتظار بودند. تسبیح، ته ریش، خندههای مصنوعی، کت وشلوارهای رنگ تیره، پیراهنهای رنگ روشن و یقههای تا بیخ گردن دکمه شده؛ انگار آرایشگر و خیاط همه اشان یکی بود هرچند قطر متفاوت کمرشان نشان می داد آشپز و سفرهاشان احتمالا یکی نیست.
قبل از آغاز مصاحبه، فرصتی شد تا وارد اتاق کار هاشمی شویم. میزکارش در بخش جنوبی اتاق نزدیک در وروی قرارداشت. دورتا دوراتاق کتابخانه بود و صندلی ها و میزهای پایه کوتاه عسلی فضای میانی اتاق را پر کرده بودند. آقای تقی پور با وسواس زنانهای آرایش اتاق را به هم زد و برای اینکه از زیربارغرولندهای اعضای دفتر هاشمی خلاص شود از آنها هم نظرخواهی می کرد! پس ازامتحان کردن چند پز و ریخت برای چینش صندلیها آرایش نهایی شکل گرفت؛ صندلی هاشمی با یک میز کوچک عسلی درضلع شمالی اتاق قرارگرفت و برای نشستن ما هم سه صندلی و میزازهمان جنس به طور نیم دایره درمقابل قرارداده شد.
آقای سلیمانی اصرار داشت که مصاحبه بیشتر از یک ساعت طول نکشد و ما هم به ظاهر پذیرفتیم.
سرانجام هاشمی با سلام و علیکم وارد شد، با عمامهای سفید، عبایی به رنگ قهوه ای روشن و زیرپوشی سورمهای ؛ شبیه عکسهای جوانیش اما پیرتر و خسته تر.
قبل از شروع مصاحبه متوجه شدیم که چند تن از آقایان دفترهم خارج از کادرمصاحبه حضور خواهند داشت. من روبروی هاشمی نشستم،لعلی کنار من وآقای تقی پورآنطرف ترکلید آغاز مصاحبه را زد.
ازقدیم گفتهاند ” طرف « وقت خوردن» کسی رو نمی شناسه” و من میگویم آقای تقی پور
« وقت مصاحبه»! و متوجه شدیم مقدم بر آن نگرانی که هاشمی بعضی پرسشهای ما را بیپاسخ بگذارد، این نگرانی وجود داشت که حرص پرسیدن آقای مدیرمسئول فرصتی به طرح آنها ندهد. ازبس که این کهنه خبرنگارپرسش داشت!
گفت وگو با پرسشی درباره اهمیت مدیریت ارتباطات آغاز شد وهاشمی با الگوی حوزوی همیشگیاش برای پاسخهای استراتژیک، جواب داد. ابتدا به سراغ مبانی دینی رفت و با چند آیه وحدیث درباره ضرورت آگاه بودن انسان شالوده بحثش را محکم کرد وسپس با شیب آرامی به موضوعهای عینی و مسائل روزنزدیک شد.
جوابهایش را آرام وشمرده مطرح می کرد و روال ابتدا مقدمه وسپس نتیجه درگفتههایش رعایت می شد.
وقتی آقای تقی پور از هاشمی درباره خاطرات مربوط به منبررفتنها و مدیریت ارتباطات پرسید و او جواب داد که خاطرات زیادی دارد یکی از آقایان دفترازهاشمی خواست قضیه مک فارلین را تعریف کند که با نگاه معناداررییس مجمع تشخیص مصلحت روبرو شد.
درطول گفت وگو متوجه نکاتی درباره «زبان بدن» هاشمی شدم. برای عینیتبخشی و افزایش تاثیر کلام دست چپش را کمی بالا می آورد و از آرنج به پایین حرکت می داد و وقتی که قصد تاکید ونشان دادن اهمیت نکته ای را داشت از دست راستش هم کمک می گرفت. هنگام جواب به پرسشها سرش از راست به چپ حول یک زاویه 45 درجه می چرخاند. کمتر اتفاق افتاد که این زوایه تبدیل به 90 درجه شود و در واقع تنها فرد پرسش شونده و نفرکناری او را زیر نظر می گرفت. درتمام طول مصاحبه پاها و بدنش کمترین حرکت را داشت. تمیز دادن نگرانی ازخشم ازروی حالات صورت هاشمی سخت وتقریبا ناممکن بود؛ شاید موقع خشم چشمهایش را کمی ریزترمی کرد و صاف ترمینشست. تبسم هم داشت اما خنده نه.
موقع جواب دادن به پرسشها چندان به دنبال جستجوی تاثیر کلامش درمخاطب نبود و این شاید ناشی ازاطمینان خاطر، به درستی حرفهایش بود.
مصاحبه با هاشمی علی رغم میل باطنی او به وقت اضافه کشید و باعث توپ و تشراعضای دفترش به ما هم شد. هاشمی گفت که شانس آوردیم که این روزها سرش خلوت تر است و البته ملاقات قبلی او چندان طول نکشیده بود.
بالاخره تمام شد. خسته ترازآغاز گفت وگو اما با همان گرمی خداحافظی کرد و از ما جدا شد.
با نگاهم تا جایی که پشت پرده در کناری اتاق کارش ناپدید شد دنبالش کردم.
برخی معتقدند که هاشمی و اعوانش در سیاست پرتلاطم ایرانی به آخرین بندرگاه خود نزدیک می شوند و دیگرانی هم میگویند ناخدایی که نامش با عبورازبحرانها عجین است بازهم خواهد راند. غم پنهان و گاهی خشم کمرنگ چهره و کلام هاشمی تایید می کرد که آب وهوای کنونی جمهوری اسلامی بروفق مرادش نیست اما اینکه هنوزتوان انتقاد از خیلی چیزها را دارد درحالی که این روزها انتقاد کردن آسان و حتی کم خطرنیست، نشان می داد که ریسمانهای حیات سیاسی او اگرچه شلتر ازگذشته اما همچنان به مبداء متصلند.
او به ما گفت که مایل به کناره گیری ازقدرت و بازنشستگی است. این روزها شاید نوبت ناپدید شدن او درافق تاریخ باشد و شاید هم نه. تا ببینیم که از غیب چه آید به برون.
رو دررو شدن با مردی که یکی از علتهای تمام چیزهای مهم سیاسی ،اقتصادی واجتماعی نیم قرن گذشته و « جعبه سیاه» نظام سی و اند ساله جمهوری اسلامی ایران است اضطراب شیرینی به همراه داشت.
برخلاف گذشته های نه چندان دوری که دورتر ازسه چهارسال پیش نیست عبور ازلایههای امنیتی برای مصاحبه با هاشمی چندان سخت نبود. در گیت اول موبایل ها و کلیدها را تحویل دادیم و وارد باغ نسبتا بزرگی شدیم. بوی سبزه های آب خورده و صدای پرندههایی که روی درختهای کاج و افرا مشغول بازی و شیطنت بودند، فاصله رسیدن تا بنای اصلی ساختمان مجمع را دلپذیر کرده بود. به نظر می رسید ساخت گنبد بنای تمام مرمری مجمع به پایان رسیده است تا سرانجام کاخ مرمرسابق مکانی در خورمقامات ارشد جمهوری اسلامی شده باشد. عبورازگیت دوم در طبقه هم کف ساختمان اصلی بدون بازرسی بدنی و تنها با چند سوال کوتاه و درخواست همراه بود از جمله اینکه اگر قرص همراهتان هست تحویل بدهید. تغییر درهیکل وقیافه ماموران نسبت به گیت اولی کاملا محسوس بود؛ قدها بلندترو تنومندتر و چهرهها حزب الهیتر و کمی عبوس تر.
چند دقیقه ای دراتاق انتظار که طبقه بالاتر بود منتظر جلوس هاشمی شدیم.آقای تقی پورمشغول صحبت با آقای سلیمانی،مدیرکل روابطعمومی مجمع تشخیص مصلحت نظام شد و من با امیر لعلی که مثل همیشه اتو کشیده، صاف ومؤدب بود روی یکی از کاناپهها نشستیم. به غیر ازما چند نفر دیگرهم با تیپولوژی مدیران غیر معمم نظام، دراتاق انتظار بودند. تسبیح، ته ریش، خندههای مصنوعی، کت وشلوارهای رنگ تیره، پیراهنهای رنگ روشن و یقههای تا بیخ گردن دکمه شده؛ انگار آرایشگر و خیاط همه اشان یکی بود هرچند قطر متفاوت کمرشان نشان می داد آشپز و سفرهاشان احتمالا یکی نیست.
قبل از آغاز مصاحبه، فرصتی شد تا وارد اتاق کار هاشمی شویم. میزکارش در بخش جنوبی اتاق نزدیک در وروی قرارداشت. دورتا دوراتاق کتابخانه بود و صندلی ها و میزهای پایه کوتاه عسلی فضای میانی اتاق را پر کرده بودند. آقای تقی پور با وسواس زنانهای آرایش اتاق را به هم زد و برای اینکه از زیربارغرولندهای اعضای دفتر هاشمی خلاص شود از آنها هم نظرخواهی می کرد! پس ازامتحان کردن چند پز و ریخت برای چینش صندلیها آرایش نهایی شکل گرفت؛ صندلی هاشمی با یک میز کوچک عسلی درضلع شمالی اتاق قرارگرفت و برای نشستن ما هم سه صندلی و میزازهمان جنس به طور نیم دایره درمقابل قرارداده شد.
آقای سلیمانی اصرار داشت که مصاحبه بیشتر از یک ساعت طول نکشد و ما هم به ظاهر پذیرفتیم.
سرانجام هاشمی با سلام و علیکم وارد شد، با عمامهای سفید، عبایی به رنگ قهوه ای روشن و زیرپوشی سورمهای ؛ شبیه عکسهای جوانیش اما پیرتر و خسته تر.
قبل از شروع مصاحبه متوجه شدیم که چند تن از آقایان دفترهم خارج از کادرمصاحبه حضور خواهند داشت. من روبروی هاشمی نشستم،لعلی کنار من وآقای تقی پورآنطرف ترکلید آغاز مصاحبه را زد.
ازقدیم گفتهاند ” طرف « وقت خوردن» کسی رو نمی شناسه” و من میگویم آقای تقی پور
« وقت مصاحبه»! و متوجه شدیم مقدم بر آن نگرانی که هاشمی بعضی پرسشهای ما را بیپاسخ بگذارد، این نگرانی وجود داشت که حرص پرسیدن آقای مدیرمسئول فرصتی به طرح آنها ندهد. ازبس که این کهنه خبرنگارپرسش داشت!
گفت وگو با پرسشی درباره اهمیت مدیریت ارتباطات آغاز شد وهاشمی با الگوی حوزوی همیشگیاش برای پاسخهای استراتژیک، جواب داد. ابتدا به سراغ مبانی دینی رفت و با چند آیه وحدیث درباره ضرورت آگاه بودن انسان شالوده بحثش را محکم کرد وسپس با شیب آرامی به موضوعهای عینی و مسائل روزنزدیک شد.
جوابهایش را آرام وشمرده مطرح می کرد و روال ابتدا مقدمه وسپس نتیجه درگفتههایش رعایت می شد.
وقتی آقای تقی پور از هاشمی درباره خاطرات مربوط به منبررفتنها و مدیریت ارتباطات پرسید و او جواب داد که خاطرات زیادی دارد یکی از آقایان دفترازهاشمی خواست قضیه مک فارلین را تعریف کند که با نگاه معناداررییس مجمع تشخیص مصلحت روبرو شد.
درطول گفت وگو متوجه نکاتی درباره «زبان بدن» هاشمی شدم. برای عینیتبخشی و افزایش تاثیر کلام دست چپش را کمی بالا می آورد و از آرنج به پایین حرکت می داد و وقتی که قصد تاکید ونشان دادن اهمیت نکته ای را داشت از دست راستش هم کمک می گرفت. هنگام جواب به پرسشها سرش از راست به چپ حول یک زاویه 45 درجه می چرخاند. کمتر اتفاق افتاد که این زوایه تبدیل به 90 درجه شود و در واقع تنها فرد پرسش شونده و نفرکناری او را زیر نظر می گرفت. درتمام طول مصاحبه پاها و بدنش کمترین حرکت را داشت. تمیز دادن نگرانی ازخشم ازروی حالات صورت هاشمی سخت وتقریبا ناممکن بود؛ شاید موقع خشم چشمهایش را کمی ریزترمی کرد و صاف ترمینشست. تبسم هم داشت اما خنده نه.
موقع جواب دادن به پرسشها چندان به دنبال جستجوی تاثیر کلامش درمخاطب نبود و این شاید ناشی ازاطمینان خاطر، به درستی حرفهایش بود.
مصاحبه با هاشمی علی رغم میل باطنی او به وقت اضافه کشید و باعث توپ و تشراعضای دفترش به ما هم شد. هاشمی گفت که شانس آوردیم که این روزها سرش خلوت تر است و البته ملاقات قبلی او چندان طول نکشیده بود.
بالاخره تمام شد. خسته ترازآغاز گفت وگو اما با همان گرمی خداحافظی کرد و از ما جدا شد.
با نگاهم تا جایی که پشت پرده در کناری اتاق کارش ناپدید شد دنبالش کردم.
برخی معتقدند که هاشمی و اعوانش در سیاست پرتلاطم ایرانی به آخرین بندرگاه خود نزدیک می شوند و دیگرانی هم میگویند ناخدایی که نامش با عبورازبحرانها عجین است بازهم خواهد راند. غم پنهان و گاهی خشم کمرنگ چهره و کلام هاشمی تایید می کرد که آب وهوای کنونی جمهوری اسلامی بروفق مرادش نیست اما اینکه هنوزتوان انتقاد از خیلی چیزها را دارد درحالی که این روزها انتقاد کردن آسان و حتی کم خطرنیست، نشان می داد که ریسمانهای حیات سیاسی او اگرچه شلتر ازگذشته اما همچنان به مبداء متصلند.
او به ما گفت که مایل به کناره گیری ازقدرت و بازنشستگی است. این روزها شاید نوبت ناپدید شدن او درافق تاریخ باشد و شاید هم نه. تا ببینیم که از غیب چه آید به برون.
نوشته شده توسط حسن حسنی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لیاقت هر ملتی به حاکمان آن است ایا این جمله صحیح است؟
چراگ?اه عفونی نگران زندگیتان ?باشید نوش جان آی ایران
کود گاوی ?ه بازار?اب جارو برق?اومد در خونمون رو زد؛ تا در رو با
یک دیدگاه بگذارید حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله clip
نکته شغلی که کسی بهم نگفت یادداشتهای سروش روحبخش دهه اول کار کر
زندگی یعنی چه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
]چه میشود اگر یک مگس بیفتد توی یک فنجا ن قهوه > What happens i
>> آشتی با خود، آغاز زندگی ست >> >> >> همان
چاقترین زن دنیا + عکس سارا ماسی دارای دو فرزند با 33 سال سن با د
تصاویر/ پرواز زیبای طاووس
اقدام خلاف شرع درسطح شهربامجوزشهرداری پایتخت
فساددرشوراهای شهرباسرعت اغازشد
اعلام کاندیداتوری شورای شهر
[همه عناوین(3811)][عناوین آرشیوشده]
چراگ?اه عفونی نگران زندگیتان ?باشید نوش جان آی ایران
کود گاوی ?ه بازار?اب جارو برق?اومد در خونمون رو زد؛ تا در رو با
یک دیدگاه بگذارید حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله clip
نکته شغلی که کسی بهم نگفت یادداشتهای سروش روحبخش دهه اول کار کر
زندگی یعنی چه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
امتحان شفاهی فیزیک در دانشگاه
]چه میشود اگر یک مگس بیفتد توی یک فنجا ن قهوه > What happens i
>> آشتی با خود، آغاز زندگی ست >> >> >> همان
چاقترین زن دنیا + عکس سارا ماسی دارای دو فرزند با 33 سال سن با د
تصاویر/ پرواز زیبای طاووس
اقدام خلاف شرع درسطح شهربامجوزشهرداری پایتخت
فساددرشوراهای شهرباسرعت اغازشد
اعلام کاندیداتوری شورای شهر
[همه عناوین(3811)][عناوین آرشیوشده]